{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم فکر میکردم روی ماشین چادر میکشن ک اقا دزده نبینتش.فکر نمیکنم شما درین حد بوده باشید
اعتراف میکنم 9 سالم که بود روز عروسی برادرم به محض ورود عروس داماد پولایی که به شکل پاپیون ریختن رو سرشونو منگنه شو باز کردمو رفتم 4تا پفک 5تومنی خریدم و 2تاشو خوردمو اومدم به ادامه مجلس رسیدم
اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم فواره های رنگی توی پارکها همشون شربت هستن . یکی دوبارم خواستم ازشون بخورم که با برخورد سری فک و فامیل مواجه شدم یعنی من همچین بچه ای بودم
اعتراف میکنم بچه که بودم پیرهن رنگ روشن می پوشیدم میرفتم مسجد زنجیر میزدم فرداش تو مدرسه ب دوستام میگفتم پیرهن من سیاه تره من از تو بیشتر زنجیر زدم...
اعتراف میکنم بار اول که یه بز از نزدیک دیدم بچه بودم، از ترس بهش سلام کردم بعد فرار کردم =|
اعتراف میکنم سوم دبستان که بودم یه روز معلممون مدرسه نیومد منم ظهرش رفتم در خونشون که یه کوچه بالاتر از ما بود تکلیف شبمو ازش گرفتم.
اعتراف میکنم بیشتر مواقعی که میخوام از اعضای خانواده انتقام بگیرم میرم دمپایی های دستشویی رو خیس میکنم خیلی بدجنسم نه؟؟؟
اعتراف میکنم که یه روز توخیابون بودم, متوجه شدم گوشیم رو از خونه جا گذاشتم,سریع دست بردم تو جیبم که گوشیمو بردارم و زنگ بزنم خونه و بگم:اگه کسی امروز بهم زنگ زد خبرم کنید....!!!!!!!
اعتراف میکنم سال85 وقتی برای اولین بار سیمکارت خریدم، از بس کسی بهم زنگ نمیزد میرفتم پای تلفن عمومی و به خودم زنگ میزدم!
اعتراف میکنم که سال دوم دبیرستان 4واحد مبانی کامپیوتر داشتم بار اول بود که موس و میدیدم اسمشو بلد نبودم بهش میگفتم( ماس ماسک )خدا دوستمو حفظ کنه اسمشو بهم یاد داد.
اعتراف میکنم که هروقت تو خونه بهم زور میگن تهدید میکنم که تو چهار جک ثبت میکنم همین جوری که سریع میان سریع هم میرن تهدید قشنگیه نه؟؟؟؟؟؟ نه؟o_O
اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم ما که انگلیسی یاد میگیریم انگلیسی ها هم فارسی یاد میگیرن!! یعنی یه همچین نابقه ای بودم من!
اعتراف میکنم ... بچه که بودم فکر میکردم شمال یه کشور خارجیه.
اعتراف میکنم تا قبل از آشنا شدن با 4جک خودمو خیلی باحال میدونستم اما حالا معتقدم دست بالای دست بسیار است...!! من باید برم جلو بوق بزنم!!
اعتراف میکنم تلفظ شمشیربازی با اسلحه اپه رو یه چند سالیه کشف کردم، تا قبل از اون فکر می کردم با اسلحه افه ست و طرف اِفه ضربه زدن میاد......خخخخخخخخخخخخ
اعتراف میکنم بچه که بودم براده های پاکن رو جمع میکردم میذاشتم تو یخچال منجمد بشه تا دوباره پاکن بدست بیاد ولی هیچ وقت درست نمی شد.
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم فکر میکردم روی ماشین چادر میکشن ک اقا دزده نبینتش.فکر نمیکنم شما درین حد بوده باشید
اعتراف میکنم 9 سالم که بود روز عروسی برادرم به محض ورود عروس داماد پولایی که به شکل پاپیون ریختن رو سرشونو منگنه شو باز کردمو رفتم 4تا پفک 5تومنی خریدم و 2تاشو خوردمو اومدم به ادامه مجلس رسیدم
اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم فواره های رنگی توی پارکها همشون شربت هستن . یکی دوبارم خواستم ازشون بخورم که با برخورد سری فک و فامیل مواجه شدم یعنی من همچین بچه ای بودم
اعتراف میکنم بچه که بودم پیرهن رنگ روشن می پوشیدم میرفتم مسجد زنجیر میزدم فرداش تو مدرسه ب دوستام میگفتم پیرهن من سیاه تره من از تو بیشتر زنجیر زدم...
اعتراف میکنم بار اول که یه بز از نزدیک دیدم بچه بودم، از ترس بهش سلام کردم بعد فرار کردم =|
اعتراف میکنم سوم دبستان که بودم یه روز معلممون مدرسه نیومد منم ظهرش رفتم در خونشون که یه کوچه بالاتر از ما بود تکلیف شبمو ازش گرفتم.
اعتراف میکنم بیشتر مواقعی که میخوام از اعضای خانواده انتقام بگیرم میرم دمپایی های دستشویی رو خیس میکنم خیلی بدجنسم نه؟؟؟
اعتراف میکنم که یه روز توخیابون بودم, متوجه شدم گوشیم رو از خونه جا گذاشتم,سریع دست بردم تو جیبم که گوشیمو بردارم و زنگ بزنم خونه و بگم:اگه کسی امروز بهم زنگ زد خبرم کنید....!!!!!!!
اعتراف میکنم سال85 وقتی برای اولین بار سیمکارت خریدم، از بس کسی بهم زنگ نمیزد میرفتم پای تلفن عمومی و به خودم زنگ میزدم!
اعتراف میکنم که سال دوم دبیرستان 4واحد مبانی کامپیوتر داشتم بار اول بود که موس و میدیدم اسمشو بلد نبودم بهش میگفتم( ماس ماسک )خدا دوستمو حفظ کنه اسمشو بهم یاد داد.
اعتراف میکنم که هروقت تو خونه بهم زور میگن تهدید میکنم که تو چهار جک ثبت میکنم همین جوری که سریع میان سریع هم میرن تهدید قشنگیه نه؟؟؟؟؟؟ نه؟o_O
اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم ما که انگلیسی یاد میگیریم انگلیسی ها هم فارسی یاد میگیرن!! یعنی یه همچین نابقه ای بودم من!
اعتراف میکنم ... بچه که بودم فکر میکردم شمال یه کشور خارجیه.
اعتراف میکنم تا قبل از آشنا شدن با 4جک خودمو خیلی باحال میدونستم اما حالا معتقدم دست بالای دست بسیار است...!! من باید برم جلو بوق بزنم!!
اعتراف میکنم تلفظ شمشیربازی با اسلحه اپه رو یه چند سالیه کشف کردم، تا قبل از اون فکر می کردم با اسلحه افه ست و طرف اِفه ضربه زدن میاد......خخخخخخخخخخخخ
اعتراف میکنم بچه که بودم براده های پاکن رو جمع میکردم میذاشتم تو یخچال منجمد بشه تا دوباره پاکن بدست بیاد ولی هیچ وقت درست نمی شد.
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}